سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کبوتر نیـــــــــــــــــــــــوز

این یک نامه معمولی‌ نیست، یک شرم نامه است  .

لعنت به تربیتی‌ که به من آموخت که مرد برترست، چرا وقتی‌ بچه بودم و میخواندم" پسرا شیرن مثل شمشیرن، دخترا موشن مثل خرگوشن" هیچکس به من نگفت نه اینطور نیست،
چرا وقتی‌ به خواهرم گفتم که " لباست رو عوض کن یا آرایشت رو کم کن!! " مادرم نگفت تو در کار خواهرت دخالت نکن، به تو ربطی‌ نداره!!! چرا وقتی‌ به خواهرم گیر دادم که با کی‌ داری حرف می‌‌زنی؟ پدرم نگفت پاشو برو گمشو و به کار خودت برس و در عوض حمایتم کرد!!
چرا مادرم به خواهرم گفت تا این وقت شب کجا بودی در حالیکه ساعت 8 شب بود ولی‌ وقتی‌ من ساعت 2 صبح به خانه می‌‌آمدم, هیچی‌ نمی‌گفت؟
چرا وقتی‌ با خواهرم بحثم میشد مادرم به خواهرم میگفت به برادرت بی‌ حرمتی نکن ولی‌ هرگز به من نگفت که به خواهرت بی‌ احترامی نکن!! !! 
چرا وقتی‌ یک زنی‌ که از شوهرش کتک خورده بود به مادرم یا دیگر زنان خانواده پناه آورده بود، مادرم، خاله‌ام یا عمه‌ام می‌گفتند: حالا شوهرت یک سیلی‌ هم زد، مرد است دیگر!! و من آموختم که میتوانم بزنم چون مردم دیگر !!
چرا همیشه خواهرم باید حتی در خانه مواظب لباس پوشیدنش می‌‌بود تا مبادا که من تحریک شوم!! لباس تنگ نپوشد تا مبادا که بر آمادگی رانهایش مرا تحریک نکند!! و چرا مادرم همیشه کیف خواهرم را می‌گشت آنهم در مقابل چشمان من، به راستی‌ دنبال چه بود؟ حرفهای عاشقانه، حرفهایی که حتی خودش(مادرم) هم نتوانسته بود بزند و نمی‌‌خواست که دخترش نیز از آن‌ حرفها بزند؟!
چرا به من می‌‌گفت که دنبالش بروم و من آموختم که باید مواظبش باشم، باید شکاک باشم!! چرا مادرم شده بود عامل اجرای دیکتاتوریهای پدرم و چرا آنگونه مسخ شده بود؟! مگر فراموش کرده بود که روزی خودش هم دختر بود، شاید حسودی می‌‌کرد که مبادا دخترش آزادی هرگز نداشته خودش(مادرم) را به دست آورد !! و من هر آنچه از بر خورد با یک زن آموختم از پدر و مادرم آموختم، یاد گرفتم که می‌توانم زور بگویم، کتک بزنم، می‌تونم بگویم چگونه باش یا چگونه نباش، میتوانم برایش تصمیم بگیرم حتی برای کمترین حق از زندگی‌ ‌اش یعنی‌ همان نفس کشیدن.

شنیدم که مادرم در اعتراض خواهرم به اینکه چرا "او" یعنی‌ (من -مرد) می‌‌تواند هر کاری دلش خواست را انجام دهد، گفت : "اون مرده و هر کاری هم که بکنه کسی‌ براش حرف در نمیاره ولی‌ این توئی که حرف پشت سرت زده می‌شه" و من یاد گرفتم که میتوانم در مورد دختران حرف بزنم. 
من یاد گرفتم که کلا یک زن چیزی شبیه شیطان است و حتی نقشی‌ دیدم از صورت زنی‌،نصف زن و نصف گربه !! و به من گفتند که زن گربه صفت است.
و من در کتاب خدا خواندم(قران) که 2 زن میتوانند در مقابل قاضی شهادت بدهند در حالیکه برای مرد "یکی‌" کافی‌ است !! و من آموختم که زن عقلش نصف مرد است!! حتی فهمیدم که دیه ‌اش برابر بیضه چپ "من مرد" است!!
من یاد گرفتم که دختر باید باکره باشد ولی‌ من می‌توانم هر کاری که دلم خواست بکنم و کردم!! من یاد گرفتم که میتوانم تجاوز کنم و حتی میتوانم از لحظه "تجاوزم" فیلم هم بگیرم و گرفتم "او" از ترس آبروی پدر و برادر و خانواده حتی نمی‌تواند شکایت کند و شنیدم که قاضی به دختری میگفت : چرا به گونه‌ای لباس می‌ پوشیدی که مردان را تحریک کردی؟ و آموختم که پس این تقصیر خود زن است به وی تجاوز می‌‌شود.!!
در مدرسه در کلاس بینش اسلامی به این "بینش" رسیدم که موی زن اشعه‌ای دارد برای تحریک من !! در مدرسه آموختم که آغاز تمام گناهان از زن است، در مذهب آموختم که "حوّا، آدم را گول زد در خوردن میوه ممنوعه" و من از بهشت رانده شدم بخاطر "او".

و تو ای "زنی‌" که تمام اینها را میخوانی‌، ?بر من زیاد خورده مگیر که من خود نیز قربانی ام، قربانی جهل و نادانی‌ که گریبان سرزمین من و تو را گرفته است.
خواهرم مرا ببخش که ندیدمت، دختری که در خیابان راه می‌رفتی و زشت‌ترین حرفها را در قالب متلک از من شنیدی مرا ببخش، زنی‌ که قضاوتت کردم مرا ببخش. نگاه هیز و دریده مرا ببخش. مرا ببخش که اجازه ندادم که باد از لای موهایت عبور کند که مبادا ایمان من ?بر باد رود . مرا ببخش که در تابستان گرم و سوزان با آستین کوتاه و تی‌ شرت، بدون هیچ شرمی از کنارت رد شدم، آری تنها رد شدم و هرگز نیندیشیدیم به اینکه "تو" چگونه تحمل میکنی‌ این گرما را. مرا ببخش. به خاطر تمام مظالمی که از جانب من, "مرد" بر تو "ای زن" رفته است مرا ببخش.
من نماینده مردان سرزمینم نیستم اما می‌دانم که بسیارند کسانی‌ که اینگونه فکر می‌‌کنند و ما دست در دستان شما، کنار شما، "شریک آزادیهای یواشکی شما" برای تبدیل آن به "آزادی همیشگی‌ شما" به امید آزادی و ریشه کن شدن جهل و نادانی و سنتهای غلط ( ارادتمند همگی‌ شما - مازیار بنی اسدی)

********************************************

و سلام نام پروردگار من است که بهشت را آفرید ...

رحمت به شیر پاک مادرم و لقمه ی حلال پدرم که مرا این گونه کرد ... که برادرم را مهربان و با غیرت بار آورد . رحمت به الگوی اسلامی تربیت مادرم که یادم داد دختر و پسر هر دو انسان اند . رحمت به تمام خانواده های مذهبی و فهیم که نه در "غیرت ورزی" و نه در "اهمیت قائل شدن نسبت به رفتار یکدیگر " افراط نمی کنند . رحمت به تمام انسان هایی که "آزادی های یواشکی زنان " را وسیله ی هوس های خود نمی کنند و با تمام توان نسبت به این موضوع واکنش های عقلانی و دلسوزانه می دهند ...

رحمت به پدر و مادری که درک می کنند "دختر" و "پسر" متفاوت اند ؛ رحمت به پدر و مادری که برای تربیت نیازی به فحش و ناسزا نداشتند . رحمت به برادری که هیچ وقت "گیر نداد " به خواهرش ؛ اما آن قدر مهربان بود که کوچکترین و ملایم ترین تذکرش ، خواهرش را از سخت ترین و وحشتناک ترین حوادث برون خانه حفظ می کرد . افتخار می کنم به داشتن برادری که خوب بود ؛ آن قدر خوب که دوست دارم فرمانش را نگفته ببرم !  آری ؛ تذکر ناراحتی دارد ؛ گریه دارد حتی !... اما من هزار بار ناراحتی از تذکر برادر با غیرتم را ترجیح می دهم به آن که نیم بار ! مردکی خیابانی حال کند با قیافه و رفتار و گفتار من .

من این گونه ام ؛ مردان ما حق کوچکترین بی حرمتی به زنان را ندارند ؛ چه رسد به کتک زدن ! هرگاه بانویی از دست شوهرش کتک بخورد ، تمام توانمان را بکار می گیریم و از حقش دفاع می کنیم . البته می فهمیم که دفاع از حق آن بانو ، با به هم زدن زندگی اش ، داغ کردنش ! ، نخود داغ تر از آش شدن فرق دارد . ما مردی را که به همسرش ظلم کند ؛ ناراحتش کند ؛ اذیتش کند ؛ فریاد های بی مورد بکشد ... به شدت نهی می کنیم . زنان ما البته به قدری شخصیت و عزت و احترام دارند ، برخوردشان به قدری شایسته و متناسب است که همسرانشان غالبا نیازی به ابزار خشونت ندارند .

برادر من در خانه یاد گرفت باید از خواهرش مثل گل محافظت کند . چه کسی به گل های خانه اش شک می کند ! هرگز ! راستی ... شک کردن به گل و وارسی بی حد، نابودش می کند . خانواده های ما به گل هایشان شک نمی کنند . به صداقت گل هایشان ایمان دارند و برای نظارت پدرانه و مهر مادرانه نیازی به تجسس نمی بینند . مادران ما عاشق ترین و پاک ترین زنان زمین اند . عشق و کلمات عاشقانه را آن ها به ما آموختند و یاد دادند که عشق را با هر هوس هرزه ی چند روزه اشتباه نگیریم . مادران ما خاطرات پاک دختر بودنشان را از یاد نمی برند . از همین روست که دخترانی پاک می پرورند .

آری کتاب خدا راست می گوید . من یک دخترم ... سرشار از لطافت ها و ظرافت های دخترانه . سخت می توانم شهادت بدهم و باعث اعدام یک انسان بشوم ! آن لحظه قلبم قطعا خواهد لرزید و ممکن است راستش را نگویم . مردان ، صدا های خشن و قاطعانه شان مرا می ترساند و شاید از سر ترس زیاد ، از سر لطف زیاد ، از سر شرم و ... راستش را نگویم . همه ی این صفت ها برای یک دختر ،‌برای یک زن ، بهترین چیز هایند  . اما در مقام قضاوت احساسات باید کمتر وارد شود تا قضاوت عادلانه تری صورت گیرد . کار های ظریف بسیاری هم هست که یک بانو به تنهایی از پسشان بر می آید و چند مرد نمی توانند انجام دهند ؛ اساسا نمی توانند درک کنند !

مردان ما یاد می گیرند که تنها مردان پاک می توانند گل های زیبا بپروند . پس پاک زندگی می کنند تا گل های زندگی شان پژمرده و افسرده و سرخورده نباشند . دختران و پسران ما یاد می گیرند قبل از هر چیز آدم باشند . یاد می گیرند در فاجعه ای مثل "تجاوز" همه مقصرند ! جامعه ، خانواده ، مدرسه ، دختر ، پسر و .... ! یاد می گیرند برای آن که همچه فاجعه ای به بار نیاید ،‌ دختران نباید دلبری کنند و همزمان پسران هم نباید چشم چرانی کنند . یاد می گیرند اشعه ی موی دختران از جنس صدای پسران است . البته هرکس بخواهد می تواند یک جانبه نگری کند ؛ افراط کند ؛ چشمش را به روی حقایق دو طرفه و متقابل زندگی ببندد ؛ چنان که بسیاری از افراد جامعه ی ما می بندند. مذهب من در آوردی هم وجود دارد که همه ی این کار ها را تایید می کند و هیچ نسبتی هم با اسلام ناب محمدی ندارد .

اما تو ...

تو مانند همیشه فقط به فکر خود حیوانی ات هستی ! می خواهی این کمترین حریم و پوشش را از امثال من بگیری تا خودت ، تا چشمان حریصت در هر کوی و برزن و هر جایی ارضا شود . تو نگران عبور باد از لای موهای من نباش ! موهای من بدون حضور تو راحت تر هوا می خورند . اگر احساس انسانیتت غلیان کرده ، چشم هایت را جمع کن ! ما گرما را به جان می خریم اما نگاه های تو را هرگز ! تو دست های گل های خودت را بگیر و زندگی شان را ، تفریحشان را ، شادی شان را تامین کن . یاد بگیر بدون شکاکیت ، مراقبشان باشی ، یاد بگیر آن قدر مهربان باشی که تذکرت را با جان و دل عمل کنند ، یاد بگیر عقلانیت مردانه در کنار احساسات زنانه است که دنیا را زیبا می سازد و هرکدام جایی بیشتر و بهتر بکار می آیند . یاد بگیر برتری های مردانه ، لازمه ی زندگی اند نه ابزار قدرت ورزی بیهوده و خشونت های جهل آمیز تو ! یاد بگیر برتری حقیقی در علم و اخلاق و ایمان است . یاد بگیر اگر بندی به پای علم و اخلاق و ایمان گل هایت هست ، باید غیرتمندانه و مهربانانه کمکش کنی تا بازش کند . اگر تو یک مرد واقعی هستی ، یاد بگیر خودت را و دیگران را از قید هایی که نمی گذارند آدم باشی و به منتها درجه ی علم  و اخلاق و ایمان برسی، رها کنی ... یاد بگیر "آزادی همیشگی" وقتی حاصل می شود که از همه ی هوس هایت آزاد شوی و بنده ی خدا باشی .

     


 


نوشته شده در سه شنبه 93/3/20ساعت 3:51 عصر توسط کبوتر رضوی نظرات ( ) | |