سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کبوتر نیـــــــــــــــــــــــوز

به نام حق

درد ما !

می دانم ؛‌می دانم که چشم های خسته اما هنوز امیدوارت نشان از رنجی است که هر ماه و هفته و ساعت و ثانیه می کشی. رنجی عمیق که جگر را به تیر های چند شعبه می دوزد و آب حیات را – ناجوانمردانه – از لب هایت دور می کند .

می دانم ؛ می دانم که هیچ وقت نخواسته ای بر سر کسی به خاطر آنچه می کنی منت بگذاری . اما حیف که نمی گذارند کارت را بکنی. نه تنها حرف هایت را زندانی می کنند که خود نیز بی خیال و آرام به زندگی شان ادامه می دهند. تو را ، نه عقاید خلاف دشمنان ،که منع دوستان از حرکت بازداشته است... و این دوستان سوزش تیر را بیشتر می کنند. بی تعارف ...

ناله هایت را از نگاه بغض آمیز اما آرامت می خوانم. مژگانت چه خوب این مجموعه ی شورانگیز متناقض را قاب گرفته اند. فروغ چشم هایت گرچه به نور شمعی از دور در صحرایی از تاریکی می ماند اما در این دنیای ظلمت دل هر جوینده ای را زنده می کند به نور یافتن . دل های زنده شده خوب حرفم را می فهمند . نگاه زندگی بخشت را محکم نگه دار.

دردت را خوب می فهمم. شاید تا اندکی پیش تر وقتی می گفتند : "نهاد های مسئول در موضوع حجاب" یاد مسئولیت می افتادیم. یاد یک عده که شب و روز ندارند! یک تکاپوی جمعی . اتاق فکر های متعدد . امروز اما وقتی می گویند : حجاب یاد یک دنیای مرده می افتیم. هم من ؛ هم تو و هم هر دختر دغدغه مند دیگری ... و هر فریادی در این دنیای مرده درون تاریکی گم خواهد شد. بهتر بگویم . مرده نیست. خود را به مردگی زده است. راحت! نه فریاد های تو را می شنود. نه بی حجابی ها را می بیند. ادعای هر دو را هم ، بی هیچ شرمی ! دارد . تا دیروز ها فکر می کردم ادعای مدیر جمهوری اسلامی برایش مسئولیت آور است و از همین باب بهتر است ادعا کند تا فردا سر همین ادعا بشود وادارش کرد به پاسخگویی . اما امروز ها ! و با این ادعا ها ! ادعا هایی که مسئولیت آور نیستند و فقط "خودبالابر" هستند از هرچی مدعی متنفرم ... !

نوشته ام که بگویم : تنها نیستی ... ! باور نمی کنی؟ باور نمی کنی که حرفت را هیچ کس نشنود ؛ طرحت را هیچ کس نخواهد ؛ هزاران منت بر سرت بگذارند و من ، یک غریبه ی دور بگویم تنها نیستی... حق داری باور نکنی . اما من با اطمینان ، قاطعیت و هر کلمه ی دیگری که بوی آرامش قلب داشته باشد می گویم : تنها نیستی! جماعت چادری و محجبه های محکم و با عقیده هرچند نمایش بیرونی آن چنانی ندارند ؛ اما محکم و قاطع ایستاده اند ... همچون تو ... شاید مثل من ... مثل هر دختر دغدغه مند دیگری...

و حالا نگاه وسیعت را می دوزی به افق و می گویی : وقتی نمی رسیم ؛ چه فرقی می کند حرکت تنهایی یا جمعی ... و من نگاهم را می دوزم به آسمان و می گویم در راه عشق آن چه مهم است وصال نیست . تو باش . تو محکم باش. تو چادرت را نگه دار. تو حجاب رفتارت را حفظ کن. تو از فعالیت برای ترویج "تاج بندگی" خسته نشو . وصال حاصل خواهد شد. نگاهم می کنی و لبخند می زنی ... من میان امواج نگاه تو ، تو میان آسمان منعکس در نگاه من غرق شده ایم ...

تو به دل نگیر اگر می گویند : زیر همین چادر فتنه ها می کنید و می گویند : گرمتان نمی شود ؟ طعنه می زنند ؛ انگار نمی دانند آتش طعنه هایشان از هر گرمایی برای جان و روح و دل ما سوزاننده تر است.

به دل نگیر اگر انتقاد تو از مسئول را می گیرند به زیر سوال بردن نظام جمهوری اسلامی ! و همین تو ... شاید از همان مسئول ... مجبوری دفاع کنی مقابل مخالفان بی انصاف و دم نزنی ... و اگر دفاع نتوانی باید خجالت عملکرد بد او را تو بکشی . زجر بی خیالی او را تو می بینی و حق نداری انتقاد کنی چون می گویند نظام زیر سوال می رود. که می گوید ؟همان مسئول.بغض راه گلویت را می گیرد... بدحجابی را تو می بینی . طعنه را تو می شنوی. نقد را به جان تو می کنند. اما تو ... حق نداری هیچ بگویی . هرچه هم می گویی از پشت دیوار امن ادارت شنیده نمی شودو این قصه سر دراز دارد ...

گاه کلمه ها دستانی هستند که برای یک خسته نباشید محکم ، یک پیروز باشید درست و حسابی ، یک شوق بی حد جلو آمده اند. گرمای دست هایت را منتظرم... به همراهی تو تا آسمان راهی نیست.

 


نوشته شده در یکشنبه 91/3/28ساعت 11:6 صبح توسط کبوتر رضوی نظرات ( ) | |


به نام حق...

*این روز ها هیچ حس طنز نیست . دلم جدیت می خواهد!*

سوالات و پاسخنامه ی امتحان نهایی دین و زندگی هم اکنون روی بسیاری سایت ها موجود است. ما به دانش آموزانمان یاد دادیم که دروغ بگویند و خلاف عقلشان بنویسند...

****

من یک منتظرم ... عادت ندارم چیزی خلاف اعتقادم بگویم. فرقی هم نمی کند برگه ی امتحان نهایی باشد یا صفحه ی ورد. مخصوصا اگر چیزی باشد مربوط به اعتقادات دینی ...

من یک منتظرم و به شدت وظیفه مندم که به واقعیت های ناهنجار موجود جامعه ام «نه» بگویم و برای رسیدن به فردای درخشان تلاش کنم. حتی اگر طراح امتحان نهایی معتقد باشد فرد منتظر نباید به واقعیت های موجود جامعه اش نه بگوید. باور نمی کنید ؟ ... سوالات و پاسخنامه ی امتحان نهایی دین و زندگی هم اکنون روی بسیاری سایت ها موجود است. ما به دانش آموزانمان یاد دادیم که دروغ بگویند و خلاف عقلشان بنویسند . چون کتاب ملاک است . حتی کتاب هم نه ! آه... خدای من! اگر از بین تمام روحانیون بزرگوار فقط یک نفر صحت جمله ی اول این بند را رد کند خاک پای طراح را هم می بوسم. اما ...

بگذارید واضح تر بگویم.چند ساعتی بیشتر نیست که از سر جلسه ی امتحان نهایی بلند شده ام. اولین امتحانمان هم دین و زندگی بود. من با این کتاب زندگی می کنم. اگر کسی فقط می خواندش ؛ اگر کسانی فقط طراحی سوال می کنند ؛ من این گونه نیستم. هنگامه ی امتحان هم هر چه می نویسم با اعتقاد تمام می نویسم. چرا؟ چون وقتی برگه ای توسط من پاسخ داده می شود یعنی اعتقادات مرا در بر دارد. پس اگر چیزی خلاف اعتقادم بنویسم یک جور هایی دروغ است . نیست؟

جمله ی بعد را دقیق بخوانید : انسان منتظر به واقعیت های ناهنجار موجود نه می گوید و به امید فردای درخشان تلاش می کند. یک نفر باید به من جواب دهد چرا و به کدام دلیل عقلی یا نقلی این جمله غلط است ؟ .... شک ندارم که دلیل عقلی یا نقلی بر رد این جمله وجود ندارد. باشد ! یک نفر به من بگوید کدام جمله ی کتاب نشان می دهد که این جمله اشتباه است؟ اینجا که می رسیم صدا هایی به گوشم می رسد که : کتاب این جمله را برای جامعه ی منتظر مطرح کرده نه انسان منتظر. پس ...! چه نتیجه گیری زیبایی. می خواهید بگویید تمام چیز هایی که کتاب درباره ی انسان منتظر مستقیما مطرح نکرده غلط است؟ حتی اگر بر مبنای همان کتاب کاملا از لحاظ لفظی و معنوی درست باشد؟

طراح محترم! 25/ آن قدر ها ارزش ندارد که آدم فورجه ی امتحانش را صرف کند برای یک مقاله . اما شما که بر کتاب مسلطید حتما یادتان هست که چقدر کتاب ما تاکید می کرد که عقل را بکار بریم. در پیام های الهی با تعقل تمام بنگریم. ما ربات نبودیم که آمده بودیم سر جلسه ی امتحان نهایی . آدم هایی بودیم که به قول کتاب قدرت تفکر داریم. این قدرت تفکر باعث شد نتوانم استدلال شما را بپذیرم. ببخشید ! اتفاقا سر امتحان هم مطمئن بودم کلید این سوالات خواهد گفت که این جمله غلط است. اما من به هیچ دلیلی نتوانستم این جمله را رد کنم. پس نخواستم دروغ بگویم. وقتی می توانم بگویم چیزی غلط است که دلیلش را هم بدانم. من ، همان دانش آموزی که با اعتقاد تمام کتابش را خواند و سر جلسه نشست ، نمی خواستم کلک بزنم . جمله از نگاه من - که اتفاقا کتاب را دقیق خوانده بودم و می دانستم در کتاب این جمله را برای جامعه ی منتظر نوشته اند - کاملا درست بود. وقتی می گوییم جامعه ی منتظر باید فلان خصوصیت را داشته باشد یعنی انسان های منتظر هم باید آن خصوصیت را داشته باشند. آیا امکان دارد افراد جامعه ای خصوصیتی را نداشته باشند و جامعه دارای آن باشد؟...

***ادامه دارد***




نوشته شده در سه شنبه 91/3/2ساعت 1:40 عصر توسط کبوتر رضوی نظرات ( ) | |