کبوتر نیـــــــــــــــــــــــوز
به نام حق چای داغ زندگی با چند حبه آزادی خیلی با حال است روزی که در انتخاب همه چیزمان آزاد باشیم.خیلی مهم است که با آن چه می خوریم و می پوشیم حال کنیم! خانه مان و مدلش را دوست داشته باشیم. از اندازه ی تلاشمان برای یاد گرفتن علم راضی باشیم. ایمانمان را هر روز بهتر از دیروز کنیم.نترسیم از گشت ارشاد و جریمه ، نگاه اجتماع و حرف های پشت سرمان و خیلی چیز های دیگر و حالش را ببریم. آزاد آزاد. خود تو همین الان چقدر می دانی؟ چند کتاب خوانده ای؟ اصلا همین درس های خودمان را چقدر بلدی؟ یک سوال مهم دارم از خودم و از شما : ما می خواستیم به اینجا برسیم؟ همین اندازه از ایمان ، اخلاق ، علم ، زیبایی ، آراستگی ؟ قطعا نه ... قطعا ما دلمان می خواهد بهتر از این باشیم. به نظر تو ما نمی توانستیم بهتر از این عمل کنیم؟ تمام تلاشمان را کرده ایم؟ از فکرمان بهترین بهره را برده ایم؟ بهترین و زیباترین انتخاب ها را در خوراک و پوشاک و مسکنمان داشته ایم؟ مسیر رشد و کمالمان را به بهترین وجه طی کرده ایم؟ نه ... چرا نه؟ چه کسی برای انتخاب های ما مزاحمت ایجاد کرده است؟ آیا من و تو و تمام انسان های کره ی زمین داریم همان طور رفتار می کنیم که حقیقتا و از ته قلبمان دوست داریم؟ نه ... این مزاحم کیست ؟ چرا آزاد نیستیم که بهترین مسیر را طی کنیم؟ چرا آزاد نیستیم بهترین حرف ها را ، بهترین عملکرد را ، بیشترین درجه ی علم و ایمان و زیبایی را داشته باشیم؟ سربازان اسرائیلی حقیقتا دوست دارند کودکان فلسطینی را بکشند؟ دختران نوجوان اروپایی و آمریکایی دوست دارند عفتشان را به حراج بگذارند و جنین های بی گناهشان را هنوز به دنیا نیامده بکشند؟ اگر اعراب جاهلی اقلا چند سال به دخترانشان اجازه ی زندگی می دادند ، اگر آن ها اقلا می گذاشتند دخترانشان به دنیا آیند ، ما مردم متمدن ! قرن بیست و یکم میلادی پا را از آن هم فراتر گذاشته ایم و در کودک آزاری خیلی جلوتریم. آیا نوجوانان 16 ساله ی آمریکایی واقعا دوست دارند در مترو و قطار و خیابان و مدرسه دوستان و خانواده و هم شهریانشان را به رگبار ببندند؟ وقتش است یک جیغ بلند بشنوم از شما که : فکر کردی توی ایران از این خبر ها نیست؟ چرا هست ... اما این سوال در اینجا یعنی اشتباه محض.صورت مسئله را پاک نکنیم. ما ایرانی ها هنوز آن قدر بی شرم نشده ایم که در حمایت از جنایت ، قانون تصویب کنیم. هنوز این قدر می فهمیم که به دست کودک و نوجوان و بزرگسالمان سلاح ندهیم. می فهمیم که اعمال زشت را نباید رسمیت داد. می فهمیم دروغ و غیبت و تهمت و بی عفتی را اگر تمام انسان ها هم انجام دهند ، اگر به خیال خودمان قانون مند هم باشند! باز زشت اند. فرض کن متوجه شده ای تعداد زیادی بسته ی بیسکوییت سمی از یک کارخانه ی خاص وارد جهرم شده است. یک راه این است که بروی تک تک بیسکوییت ها را از مغازه ها بخری و بررسی کنی و سمشان را از بین ببری! البته راه غیر عاقلانه اش! راه عاقلانه این است که بقیه را مطلع کنی از آن بیسکوییت خاص نخرند و مسئولین را که جلوی فروشش را بگیرند. گرفتی مطلب را؟ غرب یک فرهنگ غلطی دارد ؛ همین فرهنگ غلط ، فکر و عقیده و اعمال مردمش را تحت تاثیر قرار داده است. پسماند های این فرهنگ غلط به ما هم رسیده است! وقتی می خواهی جلوی این فرهنگ را بگیری ، باید بروی تک تک خریدارانش را - ما هم خریدار محکم این فرهنگیم! - نصیحت کنی ! یا اصل و ریشه ی فرهنگ را به نقد بکشی و نتایجش را یاد آور شوی؟ ... هنوز جوابی نشنیده ام از شما ... ما انسان های قرن بیستم که همگی ماشاء الله ! - چشم نخوریم یک وقت - روشن فکریم و از آزادی دفاع می کنیم و حرف های قلمبه می زنیم ، ما انسان هایی که در عصر تکنولوژی و رسانه ایم ، چرا مسیر کمال و رشدمان را به بهترین نحو طی نمی کنیم؟ چه چیزی دست و پای ما را بسته و نمی گذارد کار های خوبی که حقیقتا می خواهیم انجام دهیم؟ چه چیزی دهان ما را قفل کرده و نمی گذارد از حق دفاع کنیم؟ وقتش است اعتراف کنیم ما هنوز هم ... بعد از این همه روشن فکری و کتاب و مقاله و راهپیمایی و گفت و گو ، آزاد نیستیم. آزاد نیستیم که هرچه دل و قلبمان حقیقتا می خواهد انجام دهیم.اصلش قلب و دل ما چیزی جز پاکی نمی خواهد. دل هیچ کس حقیقتا گناه را نمی خواهد . فقط گاهی خیال می کند ! گناه را دوست دارد.چه خیالی ... چه خیالی ... می بینی؟ راهی که دوستش داریم نمی رویم ، کاری که به آن علاقه مندیم نمی کنیم، حرفی که به آن معتقدیم نمی زنیم ؛ چون تحت تاثیر چیز هایی هستیم که هیچ تاثیر ظاهری روی ما ندارند. خودمان را بکشیم نمی فهمیم نگاه به نامحرم چه تاثیری در عقاید ما دارد. می فهمیم؟ فقط هنگام عمل می بینیم نمی توانیم کار خوب کنیم یا خوب ، کار کنیم. عقلمان به چشممان است و فکر می کنیم هر چیزی که ظاهرا بر ما بی تاثیر است ، بر اعتقادمان هم تاثیری ندارد و خودمان هستیم که گناه را انتخاب می کنیم. نه! "خود" ما ساخته ی خداست . ایراد از جای دیگری است ... همان وقت که می گوییم : اصلا نماز اول وقت چه ربطی دارد به کمک به دیگران؟ همان وقت که خیال می کنیم : اصلا روزه گرفتن خیلی هم ضرر دارد ؛ حال همه ی کار های خوب را هم از آدم می گیرد. اصلا طبق رساله و توضیح المسائل که عمل کنی ، فکرت بسته می شود. دیگر خودت نیستی ؛ مقلدی . یک چیزی تو مایه های طوطی یا میمون. یادمان می رود که وقتی تابع دستور خدا باشی ، نباید هم خودت باشی. می روی به سمت خودش. خود خودش! هیچ وقت نمی فهمیم این حرف ها از کجا آمد! از همان جا که عزت نگاه خدا را فروختیم به لذت گناه! گناه های روزمره ... همان ها که دیگر عادی شده اند. لحظه ی انتخاب لحظه ی حساسی است. انتخاب بین نماز و یک تست بیشتر ، انتخاب بین نماز اول وقت و کلاس تقویتی ، انتخاب بین روزه و ساعت درسی بیشتر در ماه رمضان ،انتخاب بین مانتوی اندامی و اندازه! انتخاب بین راست و دروغ ، حق و نا حق، پست های فیس بوک و زندگی بدون بوک! و ... نگرانم ... نگران خودمان که شاید فردا دیگر نخواهیم بهترین باشیم یا اقلا این طور بگوییم. فردا اگر بگوییم : نمی خواهم پاکتر باشم. نمی خواهم مومن تر از آن چه هستم باشم. نمی خواهم نمازم را بخوانم ! یا قشنگتر بخوانم ... نمی خواهم شیعه ی علی (علیه السلام) باشم. در دین و ایمانم ، در علم و زیبایی ام ، سیکل هم کافی است ! اصلا زیادی نباید خدا را بپرستیم. زیادی هم دیگر نباید بنده اش باشیم ... چه معنی می دهد هر چه گفت بگوییم چشم. ایمان ، در همین حد زیر دیپلم. عقیده :زیر خط فقر ! علم آموزی: فقط در حد پز! زیبایی و آراستگی : فقط به سبک دیگران و کپی برابر اصل . عروسک متحرک! خوب است دیگر ... بهشت؟ نمی خواهیم ! خدا ... خودش یک روز خسته می شود از دوست داشتنمان ! می فرستد جهنم ... آه از آن روزی که این حرف ها را بزنیم. نکند همین فردا باشد ؟ حقیقتش ... شاید هم همین حالاست. فکری باید کرد.