کبوتر نیـــــــــــــــــــــــوز
به نام حق مکاشفه در فیس بوک عالم ، عالم رفاقت است ! و شبکه ی اجتماعی مجازی یعنی محیطی برای رفاقت با عالم! مدت ها درگیر این بودم که رفاقت به چیست؟ به کدام آدم ها می شود گفت دوست؟ به یک معنا ، همه ی مردم دنیا را می شود و باید دوست داشت. قبل از پدید آمدن شبکه های اجتماعی ، عده ای مدعی بودند با همه ی مردم دنیا نمی شود دوست بود چون دوستی به "یکدیگر را دیدن" ، به "گفتن" و "شنیدن" است و آدم هایی که از هم دور اند هرچند هم را دوست داشته باشند نمی توانند به این معنا دوست باشند. حتی نمی توانند هم را بشناسند! اما حالا چه؟ در تمام این متن فیس بوک را مجاز بگیرید – آرایه ی مجاز را که بلدید شکر خدا؟! – از تمام شبکه های اجتماعی مجازی. این عبارت قلمبه ی شبکه های اجتماعی مجازی را بعد از مدت ها خوددرگیری ! این طور ساده کردم: عالم ، عالم رفاقت است. آن روزی که سعدی سرود : بنی آدم اعضای یکدیگرند * که در آفرینش ز یک پیکرند چو عضوی به درد آورد روزگار * دگر عضو ها را نماند قرار شاید فکرش را هم نمی کرد این "دگر عضو ها " یک روز "بی قراری هایشان" به هم برسد ! یعنی که یک دختر ایرانی دل بسوزاند برای معلم فداکار آمریکایی و در "فیس بوک" لایک اش کند و در گوگل پلاس ، پلاس(+) بزند برایش ! و این یعنی که شاید دل خانواده ی آن معلم آمریکایی گرم شود به داغ شدن عکس دختر فداکارشان در فیس بوک و گوگل پلاس. این یعنی خیلی یعنی های دیگر! یعنی هر داغ دیده ای در هر جای جهان می تواند میلیون ها تسلیت دریافت کند ؛ چه بسا که یکی به دلش بنشیند و آرامش کند. هر انسانی در هر جای دنیا می تواند به روح و جسم انسان های دیگر کمک کند و بی هیچ توقعی! "فیس بوکی" باشی یا نباشی ؛ در "گوگل پلاس" چرخ بزنی یا نه ؛ فرقی نمی کند ! تیر و ترکش های این شبکه های اجتماعی حتما می خورد به تو. به همین زودی ها خواهیم دید روزی را که تقسیم بندی تازه ای برای مردم دنیا ارائه شود . ... و مردم دنیا دو دسته شوند یا بهتر بگویم مردم دنیا را دو دسته کنند: 1. آن هایی که عضو فیس بوک هستند . 2. آن هایی که دوست دارند عضو فیس بوک باشند ولی نیستند. آن وقت من و تو هرچقدر هم فریاد بکشیم که نه! ما عضو فیس بوک نیستیم و علاقه ای هم به عضویت نداریم ، دسته ی سومی به وجود نخواهد آمد. فوقش تحقیق کنند که مثلا چرا علاقه ی خودمان به فیس بوک را کشف نمی کنیم و ... ! نقش خودمان را در این دسته بندی پیدا کنیم . ... بگذریم ! مایی که اینجا نشسته ایم – یا ایستاده ایم ؛ یا از دیوار راست فیس بوک بالا می رویم ! یا تک چرخ می زنیم در پلاس... یعنی دختران دانش آموز مسلمان ایرانی . دختر دانش آموز مسلمان ایرانی باید "دختر" باشد ! و دختر را امروز غرب معنا می کند "کالای جنسی" و اتفاقا این کالای جنسی مهم است ؛ پس ارزشمند می شود. گران می شود. فلان مانکن فلان قدر خرید و فروش می شود. چرا راه دور برویم ... قیمت من و تو چقدر است؟ چند لایک بخوریم عکس بی حجابمان را می فروشیم به بینندگان ؟ ! چند پلاس بزنند زیبایی مان را به نمایش می گذاریم؟ ... غرب می گوید انسان برای لذت بردن زندگی می کند و بالاترین لذت را لذت جنسی می داند ؛ پس به "دخترانگی" احترام می گذارد تا مانعی برای لذتش پدید نیاورد. دخترانی که کالاهای جنسی خوبی نباشند ؛ ارزشمند نخواهند بود و همین امروز ، هستند دخترانی که غرب به آنان بی توجهی می کند و زیر پای تمدن و توسعه و چه و چه لهشان می کند تا پاک بودنشان را به سخره بگیرد. دختر غربی امروز جرات ندارد بگوید : از روابط جنسی قبل از ازدواج متنفر است. جرات ندارد فریاد بکشد : دوست دارد پاک باشد . جرات ندارد به پسرها نه بگوید ! به همین راحتی ! و حالا من و تو که دختریم ، ایستاده ایم در ابتدای راهی که غرب رفت و ما هنوز نرفته ایم. ... و من و تو که می رویم و می شکافیم آسمان شبکه های اجتماعی را، باید به تکبر بایستیم بر سر غرب که " تو چه می فهمی دختر چیست" و به تواضع ، نزد دخترانی که به نحوی پایبند هستند به این پاکی و بایستیم به انسانیت و اخلاق انسانی مقابل "انسان" های این شبکه ها . دختر بودن خودتان را به رخ همگان بکشید و این بار نه با تصاویر بی حجاب و سر تسلیم مقابل پسر ها و وقتی تسلیم شده ای چه فرقی می کند شوخی بی جا کنی یا عکست را نشان بدهی یا تحریک کنی! وقتی تسلیم شده ای یعنی تو یک کالای جنسی هستی که حتی ارزش مادی ندارد ! در فضای مجازی دختر باش و تعریف تازه ای از دختر بودن را به نمایش بگذار. دختر یعنی سراسر نور ، سراسر عشق و انگیزه و کار و تلاش. دختر یعنی تحمل درد و زخم بر قلبی که مدام می شکند. بین خودمان باشد: دختر یعنی زهرا که هزاران لایک و پلاس و سلام بر او باد... و زهرا (سلام الله علیه) "هات"(hot)ترین پست دخترانه ی خداست بر زمین ما. دختر دانش آموز مسلمان ایرانی باید "دانش آموز" باشد .دانش آموز فیس بوکی اولین خصوصیتش این است که ساعات درس خواندنش آمده پایین . مدام هم دور همی می خندیم به این ساعات پایین . قبل تر هم گفته ام فیس بوک خاصیتش این است که می بُرد دست اراده را . که بستن صفحه دل شیر می خواهد و اگر جگر شیر نداری سفر فیس بوک مرو که بس خطر در راه است. بعد تر اما توضیح خواهم داد که جگر شیر را باید چطور به کف آوریم. بحث سر این است : چرا تا چشم مان می خورد به فیس بوک مثل یخ وا می رویم؟ دو ساعت قرارمان می شود 4 ساعت و تا می آییم کارهایمان را جمع کنیم 6 ساعت را از دست داده ایم و در عوض؟ 6 ساعت یک دانش آموز کنکوری می تواند سرنوشتش را تغییر دهد . خیلی راحت و غم و حسرتی خواهد داشت خیلی سخت. این حسرت بعد از ساعات طولانی پای اینترنت نشستن را خیلی ها چشیده اند و کشیده اند. بند و بساط حسرت و آه و ناله مان جمع نمی شود مگر با هدفمندی. فیس بوک شخصا! ساخته شده برای "هدف نا! مندی". پس هدفمندی و حرکت روی یک محور خاص ، مخصوصا برای ما تنبل های بی اراده بسی سخت است. شکی نیست. سختی این "عضویت هدفمند" با تقویت اراده ، آسان می شود... و اراده های ما ضعیف است به خاطر نماز های سبک و یکی در میان که به فتوای خودمان می خوانیمشان! و ضعیف است به خاطر شنیدن آهنگ زیاد. که باید باور کرد به سختی . و ضعیف است به خاطر خیلی چیز های دیگر. همین جا و در حاشیه ی این برگه ، برای خودتان بنویسید که از عضویت این شبکه و به طور کلی اینترنت چه استفاده ای می کنید؟ خیلی هم روراست. و به چه هدفی؟ خیلی هم رو راست تر. اگر هم بی هدف کار می کنید یک هدفی بتراشید برای کارتان. مثلا بنویسید عکس بازیگر نگاه می کنم که فشن بگیرم از مدل لباس هایشان ! کار اصلی شما حالا شروع می شوید. اینترنت یک فضای دو طرفه است. خود تو در اینترنت چکاره ای؟ کجای شبکه ی جهانی هستی؟ مختصات خودت را بیاور روی کاغذ. آوردی؟ بنویس که از فیس بوک استفاده می کنی ، پس اطلاعاتت ، علاقه مندی هایت ، دوستانت ، آشنایانت ، آن چه بوده ای ، آن چه هستی روی میزکار CIAاست. بخند دیگر ! بخند تا برایت بگویم آنچه خواهیم بود نیز به دست CIA خواهد افتاد. خط خودت را مشخص کن. مشخص اگر نکنی ، دیگرانی هستند که برایت تعیین تکلیف کنند و اگر خواستی سرت را بلند کنی پس گردنی بزنند که بنشین سرجایت ! و شک نکنید که ناتوانی ما در تنظیم وقت ، هنگام استفاده از فیس بوک ، پس گردنی "آن ها" یی است که خیلی با کلاس! دارند تعیین تکلیف می کنند برایمان. بنویس که در فیس بوک پست های زیبا می گذاری یا غمگین یا عشقولانه یا مذهبی یا نقش "یون ناظرJ" داری یا همه جوره هستی! و چرا؟ پرسیدن این چرا حال من و تو را به هم می زند. ما می رویم فیس بوک که "چرا" پشت سرمان نباشد! آن وقت من یک لا قبا! خیلی خجسته و خوشحال نشسته ام و می گویم : خودمان از خودمان بپرسیم چرا پست غمگین می گذاریم یا عاشقانه یا ... می دانم که ننوشته ای ! دانش آموز یعنی نظم ، برنامه ریزی ، تلاش ، هدفمندی و همه ی این ها ممکن نیست مگر با اراده و عزم قوی. می خواستم این ها را بنویسی تا نشانت دهم در فیس بوک هم باید "دانش آموز" باشی. با نظم ؛ که همه کس را چپر اندر چلاق ! اضافه نکنی به لیستت . در هر ! موضوعی پست نگذاری و کلاس کارت را نیاوری پایین ؛ ... با برنامه باشی تا پست هایت تاثیرگذار بشوند ؛ با برنامه باشی تا هر کس از راه رسید نخندد به بی کاری تو ! با برنامه باشی و بفهمی ما که بی اراده ایم ؛ اگر قرار است ساعت 2 فیس بوکمان را ببندیم ، نیم ساعت زود تر باید جمع و جور کنیم پست (post)و لایک (like) و ریشیرهایمان را. 5 دقیقه زودتر از 2 هم باید با خودمان کلنجار برویم تا آن تایم صفحه را ببندیم. کف مرتب به افتخار "جگر شیر" J جگر شیر که به دست آوردی راحت می توانی با سایت علمی هم کنار بیایی و توی فیس بوک هم در 10 سال آینده که کلاس کار همه رفت بالا ! بحث علمی راه بیندازی حتی! که آن موقع به جای ادلیست چپر اندر چلاقت ، حتما دو سه تا آدم حسابی خواهی داشت. نتیجه آن که کار فیس بوکت را هم جور کن با تلاش دانش آموزی ات. یعنی دانش آموز باش ؛ حتی در فیس بوک ! مدل آدم های بی کار بی عار ول نگرد آنجا . مهم نیست invisible بروی یا available . کسی ببیند ول می گردی یا نه ؛ مهم آن است که وقتی کلاس کارت می آید پایین دیگر نمی توانی یک دانش آموز واقعی باشی. مستمع آزاد شاید ! دختر دانش آموز مسلمان ایرانی "مسلمان" است! پس ژست مسلمانی می گیرد برای فیس بوک . قشنگترین ژست مسلمانی هم این است که اهل "هر" ! نباشیم. هر عکسی ، هر متنی ، هر دوستی ، هر گروهی ، هر بحثی .... وقتی اهل "هر" نباشی ، باید انتخاب کنی. انتخاب نیاز دارد به اراده . اراده یعنی انسانیت. به همین راحتی است که یک like اضافی برای چیزی که نباید like بخورد ، انسانیت تو را می برد زیر یک علامت سوال بزرگ. ببخشید ، شماره ات را اشتباه نگرفته ام که ؟ خط روی خط نشد که؟ خودت هستی ؟ همان دختر دانش آموز مسلمان ایرانی؟ ترسیدم یک وقت اشتباه شده باشد . آخر همین طور ریلکس نشسته ای و نگران نیستی . نگران "هر" باید بود ... و این یعنی تقوا . آخر انسانیت مسلمانی است. آخر مسلمانی ، ایمان است. آخر ایمان ، تقوا است. حالا من و تو بنشینیم و بخندیم به این حرف ها. دقیقا مانند آن است که بنشینیم بخندیم به آن که ضرب دو در دو ، چهار می شود. عضو فیس بوک که نباشی ، حتما خیلی طاقت داری که تا اینجا را خوانده ای. دم به ثانیه هم سرت را آورده ای بالا گفته ای : به من چه خب؟ شاید هم تصمیم گرفته ای در اولین فرصت ممکن قابم کنی بزنی به دیوار که مگر تو وقتت را از سر راه آورده ای ؟ نه؟ مدت ها ما ایستاده بودیم این ور آب و می گفتیم صدایمان به آن ور آب نمی رسد و جایی نمی توانیم حرفمان را بزنیم . ما یعنی مسلمان ها ، ایستاده بودیم و گله مند بودیم از ارتباطات ضعیف و در همین حوالی اما آیت الله بروجردی بود که نامه می نوشت برای انیشتین که شاید کوه های غرب نرسد به شرق ؛ اما آدم های غرب می رسند و رسیده بودند به مشرق انسانی. حالا اما ، ما نشسته ایم اینجا و فیس بوک به بازی مان گرفته است ؛ آن وقت آن ور دنیا دختری هست که نیاز دارد به اطلاعات ما و شاید بخواهد انسان باقی بماند و شاید مسلمان ها را دوست دارد . ما باز هم نشسته ایم تا فیس بوک به بازی بگیردمان ، وجود و احساسات و جسم و روحمان را ، بازی خوردن آخر "تلف شدن" است. وقتی 99 درصد فیس بوکی ها دارند رسما تلف می شوند باید نگران بود. سر همین است : خیلی ها می ترسند بگویند فیس بوک را باید به بازی گرفت برای شیر کردن آدمیت و ریشیر کردن نور که مومن آینه ی مومن است و آینه یعنی بهترین بازتاب دهنده ی نور. عضو فیس بوک که باشی می توانی آینه باشی . می توانی دست های لرزان ایمان آدم ها را گرم بفشاری تا مومن باقی بمانند. می توانی محکم و قاطع بایستی بر سر خواسته های کشورت و مردمت و انتقاد کنی و پیشنهاد بدهی و می توانی مسلمان باشی. تویی که امکان دسترسی به اینترنت برایت فراهم است اگر بتوانی کوچکترین کمکی به بازتاب نور کنی و بی خیال بنشینی و بگویی : به من چه ؟ به توچه؟ منتظر باش روزی را که کمک می خواهی و دیگران خواهند گفت : به من چه ؟ به تو چه؟ ! تویی که می توانی نظرت را به عنوان یک مسلمان راجع به حوادث دنیا بنویسی و بی خیال می نشینی ، دیگران "نظرسازی" می کنند برایت و تروریست می نامندت و می خوانندت و این جا و آن جا مسلمانانی را بی گناه می کشند و سکوت می کنی ؛ یعنی که تو می توانستی کاری بکنی و نکردی. یادت باشد پیام بری را باید از آن کس یادگرفت که پیام عاشورا را 1400 سال رساند و عالمی را دیوانه ی حسین (علیه السلام) کرد. هر پیام بری، مجازی یا حقیقی ، مثل "او" اگر باشد ، "می تواند" پیام را برساند. مسنجر و فیس بوک و گوگل پلاس و دیگران هم ، به نوعی پیام برند دیگر ! حالا یادت باشد او که "پیام بر" عاشورا بود ، یک زن بود و این یعنی خیلی معنی ها . و در نهایت دختر دانش آموز مسلمان ایرانی باید ایرانی باشد. ایرانی یعنی "سلمان" که پیامبر از خود می دانستش . ایرانی یعنی "کوروش" که با همه ی ژست شاهنشاهی و کشورداری آن قدر مرد بود که خدا ذوالقرنین بخواندش در قرآن و به چه احترامی یاد کند از او . ایرانی یعنی "حافظ" که احساس انسانی و اسلامی اش را فلان انسان غربی همان قدر می فهمد که من و تو و شاید بیشتر از ما ! ایرانی یعنی "شیخ بهایی" دوره ی صفوی و این مرد یک خیابانی در اصفهان ساخت که هنوز زیباترین و مهندسی ترین خیابان اصفهان است . ایرانی یعنی همه ی مردان مرد این سرزمین. چرا راه دور برویم ؛ ایرانی یعنی "خمینی" و خمینی یعنی راه انداز با کلاس ترین انقلاب جهان ! باور نمی کنی؟ روزی که "مرد" به فرانسه رفت تا از ابزار قوی انتقال اطلاعات آن جا استفاده کند برای رهبری انقلاب ، بعضی مترقی ها ! هنوز نمی دانستند اطلاعات یعنی چه که ابزارش چه باشد و بعضی دیگر می گفتند با ابزار اطلاعاتی غرب فقط می شود رقص و آواز را منتشر کرد و نه هیچ چیز دیگر را . پس به نوعی رقاص و آوازخوان شدند برای غرب ! همان روز بعضی متحجر ها در خانه نشسته بودند و برای سلامتی شاه ! دعا می خواندند و کاسه ای که فرزند خمینی در آن آب خورده بود را نجس می دانستند و .... خمینی را آسان نگیر حتی اگر راه و هدف و ابزارش را قبول نداری. ایرانی را می گفتم. ایرانی یعنی "سیده زهرای حسینی" که در "عاشورای ایران" ایستاد. به همان زیبایی و عظمت و جاودانگی که مادرش زهرا ایستاده بود . جوری ایستاد که دهان همه ی فمینیست های آمریکا باز بماند از عظمت "زن بودن" و دنباله رو های اینجا حرفشان نیاید. روایت زیبایش را باید در "دا" بخوانید. ایرانی یعنی هر کس ، در هر کجای این زمین که دلش می تپد برای این خاک و ایستاده است به افتخار که من یک ایرانی ام . ایرانی یعنی من ... یعنی تو ... یعنی ما .